داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

بازم بعده چند ماه

 

آیت الله وحید آستانه از شروع دوران تحول خود چنین می گوید:

 

« اواخر تحصیل در شمال که خواستم به نجف حرکت کنم ، روزی جهت خداحافظی به آستانه آمدم و ابتدا به حرم رفتم و در جلوی ایوان که یک درخت توت داشت و در کنار آن تختی جهت استراحت گذاشته بودند نشستم و در فکر بودم که کسی با پای پیاده نظرم را جلب کرد. وی مقابل ایوان آمد و دست به سینه گذاشت و چیزهایی به امام زاده می گفت و من خیال کردم که دعا می خواند ، یک ربعی در آن جا سرپا ماند و با امام زاده ، صحبت و راز و نیاز می کرد تا اینکه سه دفعه تعظیم کرد و با خوشحالی بدون آن که داخل حرم شود برگشت. من تعجب کردم و دنبال او روانه شدم تا اینکه او را صدا کردم و به ایشان گفتم از کجا آمدی؟ وی در جواب گفت: از رشت. عرض کردم کی آمدی و برای چه؟ حدود بیست دقیقه پیش و جهت زیارت آمدم و الان می خواهم بروم. گفتم: شما تازه آمدید و داخل حرم هم نرفتید و زیارت هم نکردید؟ الان می خواهید به رشت برگردید؟

گفت: بنده در همین مقابل ایوان عرض خود را به آقا رساندم و ایشان نیز موافقت فرمودند و دیگر کاری نبود و از آقا تشکر کردم و می خواهم برگردم.

با حالت تعجب گفتم: مگر شما آقا را می بینید؟

ایشان با لبخند جواب داد: اگر نمی دیدم چیزی عرض نمی کردم.

گفتم: راست می گویی؟

گفت: به خود آقا قسم

ایشان رفت و من در فکر فرو رفتم که ما اهل این جا باشیم و چنین حالی نداشته باشیم و دیگران از جای دیگر بیایند و حاجت خود را بگیرند و بروند. خلاصه تصمیم گرفتم که مدتی شب ها را در حرم برای شب زنده داری و تهجد بیتوته کنم. آمدم به مرحوم کفشدار جلالی گفتم می خواهم شب ها در حرم بخوابم. وی گفت : شب ها در داخل حرم ممنوع است. گفتم: شما هر موقع که می خواهید بروید ، در را ببندید و من قبلا خودم را آماده می کنم تا هنگام صبح مشکلی پیش نیاید. قبول کرد و من از ساعت 12 شب تا صبح داخل حرم و در کنار امام زاده سید جلال الدین اشرف به شب زنده داری مشغول بودم تا اینکه چهل شب شد و در شب آخر چله ناگهان متوجه شدم که کسی به ران من زد و امر نمود که بلند شوم ، من نیز بلند شدم ، چشمان من از انوار و تشعشات وی خیره شد. تا اینکه پس از لحظاتی ، سیدی جمیل و زیبا که قد بلندی داشت را ملاحظه کردم. از من پرسید: چه می خواهی؟ گفتم: می خواهم انسان شوم. فرمود: پای تو را بلند کن. پای خود را بلند کردم. وی با آن چوب دستی که داشت یک دفعه به وسط پای من زد و پایم تا زانو برایم لذت بخش شده بود. در دل خود گفتم: ای کاش یکی دیگر می زد. وی نیز زد و تا سینه من همان احساس لذت را بردم ، به خود گفتم ای کاش یکی دیگر می زد که پس از زدن از حال رفتم و چیزی نفهمیدم. وقتی بلند شدم دیدم خدام حرم درب را باز می کنند تا برای نماز صبح آماده شوند. درب که باز شد فورا از جای خود بلند شدم و بیرون آمدم و در حوض مقابل حرم مشغول گرفتن وضوء شدم تا برای نماز صبح آماده شوم. تازه مردم برای نماز صبح از خانه بیرون آمده بودند. ناگهان متوجه شدم که بعضی ها سرشان تا سینه به صورت بعضی حیوانات است. به خود گفتم: چرا من این طور شدم!!! نمی توانم به این شکل دوام بیاورم. فورا وضوء را تمام کردم و وارد حرم شده ، مشغول خواندن نماز صبح شدم و پس از نماز به حالت گریه دست ها را به سوی آسمان بلند کردم و به امام زاده گفتم: آقا مرا حفظ کن. اگر این طور باشد نمی توانم زندگی کنم. می خواهم به حالت قبل برگردم. پس از دقایقی که به فکر فرو رفته بودم ، مقداری حالم بهتر شد و آن حالت از بین رفت و دیگر مردم را جنین ندیدم. اما عنایات دیگری شد. پس از آن به نجف اشرف حرکت کردم و در آن جا هم چهار سال روزه گرفتم و به مشاهد مشرفه جهت زیارت و توسل موفق بودم.»  

 

سیمای عالمان بی نشان ، جلد 2 ، صفحه 90 

بعد از ۲۶ ماه غیبت

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط فرموده بود:

وقتی مادر و والدم فوت کردند من در عالم برزخ کوشیدم که آن دو با هم زن و مرد باشند و از هم جدا نشوند ولی مادرم درجه اش بالاتر بود و والدم از او بایین تر.

شروع کردیم به ختم صلوات و قرآن و غیره و به روح والدمان هدیه نمودن تا اینکه درجه والد بالا آمد و به مادر رسید آنگاه مادرم حاضر شد تا با او ازدواج نماید.(۱)

 

(۱) تندیس عشق - حمید احمدی جلفایی-  چاب اول - ۱۳۸۶- صفحه ۱۲۷

سوخته عشق

 

 

چون سوخته عشقم 

در نار نخواهم شد

به مناسبت سالگرد علامه طباطبایی

 

ایت الله شیخ محمد تقی انصاری همدانی که از شاگردان عارف کامل حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی بودند و به شهر درود بسیار می امدند فرمودند که در حرم حضرت رضا سلام الله علیه به خدمت علامه طباطبایی رسیدم و از ایشان سوال کردم: از ان چیزهایی که اهل بیت به شما عنایت فرمودند نکاتی را بین فرمایید. ایشان از جواب امتنا کردند بعد از انکه دیدم ایشان جواب مرا نمی دهند به ایشان عرض کردم که تو را به امام رضا از عنایاتی که اهل بیت به شما فرمودند چیزی بفرمایید. وقتی که این جمله را به ایشان گفتم ایشان فرمودند چیزهای زیادی اهل بیت عنایت فرمودند و دو چیز خدمت شما می گویم و راضی نیستم قبل از مرگ من به کسی بگویید. اولی وقتی نماز می خوانم در حال نماز روحم بالاست و جسم خود را که در حال نماز است مشاهده میکنم و در واقع روح از بدن جدا میشود. دوم مدتی است که شبها نمیتوانم بخوابم چون وقتی می خوابم ذکر موجودات را می شنوم و چون ذکر موجودات را می شنوم دیگر نمی توانم شبها درست بخوابم.

هدف بلاگ عارفانه از اوردن مطلب فوق بیان شخصیت  عرفانی حضرت علامه بود میدانیم در ایران بیشتر ایشان را به عنوان مفسری برجسته و یا فیلسوفی توانا میشناسند.   

خواجه عبدالله انصاری

با فاقه و درد همنشینم کردی
بی خویش و تبار و بی قرینم کردی

این مرتبه مقربان در تست
ایا به چه خدمت این چنینم کردی






با صنع تو هر مورچه رازی دارد
با شوق تو هر سوخته رازی دارد

ای خالق ذوالجلال نومید مکن
انرا که به درگهت نیازی دارد

الهی




الهی
رنجورم تا چرا نه یک رنگم
مگر با بخت بد بجنگم
گاه بهشتیان را فخر و گاه دوزخیان را ننگم



الهی
چون اتش فراق داشتی
به اتش دوزخ چه کار داشتی

فضیلت صلوات



شیخ علی اکبر نهاوندی از علمای بزرگ مشهد در کتاب خزینت الجواهر می فرماید:
یکی از زاهدان و پرهیزگاران گفت: من با خود عهد و پیمانی بستم که هر شب قبل از خوابیدن به تعداد معین بر پیامبر (صلوات الله علیه) و اهل بین طاهرینش صلوات بفرستم یک شب عده ای از دوستانم به حجره من امدند و با این که حجره ام شلوغ بود و تا دیر وقت طول کشید و خسته بودم اما صلواتهارا فرستادم و خوابیدم. در خواب دیدم که پیامبر(صلوات الله علیه) به حجره من امدند و وجود شریف و نورانیشان باعث منور شدن حجره من شد سپس به سوی من امده و فرمودند : کجاست ان دهانی که بر من صلوات می فرستد تا ان را ببوسم. من خجالت کشیدم که بگویم فرستادنده ان صلواتها من بودم پیامبر صورت مبارک را جلو اورده و بر صورت من بوسه زدند.
از شدت شعف و خوشحالی از خواب برخاستم به گونه ای که همه دوستانم نیز بیدار شدند.

امام صادق سلام الله علیه فرمودند:
هر که را حاجتی به خداوند عزوجل باشد باید با صلوات بر محمد و الش ان را اغاز کند و سپس حاجت خود را بخواهد و باز هم در پایان صلوات بر محمد و الش فرستد زیرا خداوند عزوجل از ان کریم تر است که دو طرف را بپذیرد و میانه را وانهد زیرا صلوات بر محمد و الش از او محجوب نباشد.

تبریک

ولادت مولا علی بر تما می شیعیان مبارک

به مناسبت ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)




دختر فکر بکر من غنچه لب چو وا کند
از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند


شمع فلک بسوزد از اتش غیرت حسد
شاهد معنی من ار جلوه دلربا کند


ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد
تا که ثنای حضرت سیده نسا کند


فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه
چشم دل ار نظاره در مبدا و منتها کند


مطلع نور ایزدی مبدا فیض سرمدی
جلوه او حکایت  از خاتم انبیا کند


دایره شهود را نقطه ملتقی بود
بلکه سزد که دعوی لو کشف الغطا کند


بضعه سید بشر ام ائمه غرر
کیست جز او که همسری با شه لا فتی کند


وحی و نبوتش نسب جود و فتوتش حسب
قصه ای از مروتش سوره هل اتی کند


عصمت او حجاب او عفت او نقاب او
سر قدم حدیث از ان سرو از ان حیا کند


قبله خلق روی او کعبه عشق کوی او
چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند
ایت الله غروی اصفهانی(کمپانی)

ای غایب از چشمان ما

یارا ببین هجران ما  این درد بی درمان ما  این خار در چشمان ما

وین دیده گریان ما  این کوه غم بر جان ما  دیگر چه باشد ان ما

ای غایب از چشمان ما

 

ای جلوه در طور ما  ای نور اندر نور ما  نور دو چشم کور ما

عیسای هر رنجور ما  در غربت مستور ما  پر درد از هجران ما

ای غایب از چشمان ما

 

مستی عالم مست تو هستی عالم هست تو دست همه در دست تو

دست همه پیوست تو پیوست جان پا بست تو گریان تو چشمان ما

ای غایب از چشمان ما

 

موسی به قربان شما عیسی به فرمان شما یعقوب گریان شما

یوسف پریشان شما جان علی جان شما دستم به دامان شما

ای غایب از چشمان ما

 

مولا زمان شیداییت جان جهان سوداییت پیوسته دل ارزانیت

مجنون تو صحراییت عالم همه قربانیت یک گوشه چشمی حالیا

ای غایب از چشمان ما

 

یارا سلامت می کنم  چشمم به راهت می کنم دیده سرایت می کنم

هر شب صدایت میکنم این جان فدایت می کنم ای نازنین پنهان ما

ای غایب از چشمان ما

 

من تشنه روی توام  اشفته موی توام  در حسرت کوی توام

صد لیلی بوی توام در بند ابروی توام جانان به سوی جان بیا

ای غایب از چشمان ما

 

مستور چون زهرای ما  تنها چون مولای ما  اسرار در سینای ما

وی هم نوا با نای ما  وی اشک طوفان سای ما  ای کوثر ادینه ها

ای غایب از چشمان ما

 

دل ها همه پروانه ات  دل ها همه کا شانه ات  دل ها همه ویرانه ات

در حسرت پیمانه ات  پویند راه خانه ات  گر بگذری بر کوچه ها

ای غایب از چشمان ما

 

مولا جوابم میکنی  در غم هلاکم می کنی  پر اضطرابم میکنی

یا خود خطابم میکنی خود انتخابم میکنی تا من بیایم جمعه ها

ای غایب از چشمان ما

 

 

 

نکته



به چشمانت بیاموز هر کس ارزش دیدن ندارد

برای قنوت

اللهم نور ظاهری بطاعتک و باطنی بمحبتک قلبی بمعرفتک و روحی بمشاهدتک و سری باستقلال حضرتک یا ذالجلال والاکرام



اللهم وفقنا فی الدنیا زیاره الحسین و فی الاخره شفاعه الحسین علیه السلام



یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک

+۱۸

و کواعب اترابا ( ایه ۳۳ سوره نبا)


ترجمه محمد مهدی فولادوند: و دخترانی همسال با سینه های برجسته

ترجمه عبدالحمید آیتی: و دخترانی همسال با پستانهای برامده

ترجمه محمد صادقی تهرانی: و دخترانی فربه و پستان برامده (و با انان) همسال و همسان

ترجمه عباس مصباح زاده: و دختران نار پستان هم سن

مرتبه اول مراقبه

در مرتبه اول مراقبه ده امر است که باید بر انها مداومت و جانب حضرت معبود را در خصوص انها مراقبت کند.

امر اول: عمل به واجبات و ترک معاصی و محرمات

امر دوم: مداومت بر نماز شب

امر سوم: مداومت بر تسبیح حضرت فاطمه زهراء-سلام الله علیها-بعد از نمازهای واجب

امر چهارم: مداومت بر دعای ( صباح) حضرت امیر-سلام الله علیه- بعد از نماز صبح

امرپنجم: مداومت بر طهارت در همه اوقات یعنی داشتن طهارت دایم

امر ششم: مداومت بر دعای کمیل در شبهای جمعه و شبهای نیمه شعبان

امر هفتم: مداومت بر تلاوت قران در شب و روز یعنی در هر بیست و چهار ساعت به مقدار لا اقل (50 ایه) است و اگر بیشتر بخواند اثار و برکات بیشتری عاید خواهد شد.

امر هشتم: مداومت بر عرض طاعت و تبعیت و اظهار محبت نسبت به حضرت ولی عصر روحی فداه و توسل به اوست.

امر نهم: : مداومت بر عرض طاعت و تبعیت و اظهار محبت نسبت به همه حضرات معصومین سلام الله علیهم و توسل به انان است که از ارکان اصلیه در سلوک عبادی و در سفر الی الحق است.

امر دهم: مداومت بر روزه سه روز از هر ماه است به این ترتیب : اولین پنج شنبه ماه چهارشنبه وسط ماه یعنی اولین چهارشنبه بعد از دهم ماه و اخرین پبج شنبه ماه.

 

 

بر گرفته از کتاب (مقالات-محمد شجاعی) جلد سوم