یار
بیا از هر چه جز از یار بگذر...
شیخ مرتضی انصاری(ره)
شیخ اعظم، فقیه بزرگ، مادرش را تا نزدیك حمّام به دوش مى گرفت و او را به زن حمامى سپرده، مى ایستاد، تا بعد از پایان كار او را به خانه برگرداند.وقتی علت را از استاد سۆال میكردیم؛ ایشان میگفتند: اول كسی كه مرا به مسائل معنوی و حال عبادت هدایت كرد، پدرم بود و از دوران كودكی و جوانی مرا به قرآن خواندن وادار میكرد.
پ . ن :
1 - منبع دارالارشاد
مدتی در گیر بودم که بلطف خدا و دعای خیر شما دوستان تقریبا کارها سر و سامانی گرفته است .
انشاء الله سری مطالب جدیدی در حال آمده شدن است که به فضل الهی بزودی پست میکنم .
بنده را از دعای خیر خود فراموش نکنید . . .
یا علی
مقدمه
مکتب شیخیه (کشفیه - پایین سری) در اوایل قرن 13 ه .ق به وسیله احمد بن زین الدین معروف به «شیخ احمد احسایی » (1166- 1241 ق) پدید آمد. مکتبی که نه تنها خود دستخوش تحولات زیاد گردید; بلکه باعث به وجود آمدن تحولات بسیار دینی و اجتماعی و حتی نظامی در کشور ایران شد و بذر بابیت و بهائیت پاشیده گردید.
شیخ احمد احسایی، گرچه در حوزه های علوم دینی حضور داشت; اما کمتر به درس اساتید حاضر می شد و مدعی بود که در فراگیری علوم، شاگرد کسی نبوده و تنها آنچه را می داند از راه خواب به دست آورده است. شاگردان او نیز این ادعا را درباره استاد خود تصدیق می کردند. (1)
این نکته به رغم آن که حکایت از نوعی بلوغ و رشد فکری دارد، می تواند نشانگر نقطه ضعفی نیز باشد; زیرا برخی از علوم و معارف، چیزی نیستند که در قالب الفاظ و مفاهیم قرار گرفته و هر کسی بتواند بدون استاد آنها را به دست آورد. همان طور که در مورد فلسفه و عرفان همیشه تذکر داده اند که خواندن این درس ها، بدون استاد موجب زحمت برای خود و دیگران می گردد. پیروان شیخیه، چنان در حق شیخ احمد مبالغه کرده که ادعا نموده اند: «شیخ خدمت حضرت حجت (عج) رسیده است. (2)
این در حالی است که حتی برخی از بزرگان، به انحراف و بلکه تکفیر شیخ احمد، حکم داده اند.
بدن هور قلیایی
یکی از مهم ترین اندیشه های شیخ احمد احسایی «بدن هور قلیایی » است که این بدن در شهر «جابلقا و جابرسا» قرار دارد. او به گمان خود، با این نظریه سه مساله مهم دینی و عمیق فلسفی را تحلیل نموده است; یعنی، معراج جسمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله، حیات امام زمان علیه السلام در طول بیش از ده قرن و معاد جسمانی را با این عقیده تفسیر کرده و هر سه را از یک باب می داند. او نه تنها زمین محشر را «هور قلیایی » می داند; (3) بلکه معتقد است که امام زمان علیه السلام نیز با بدنی غیر عنصری و تنها هور قلیایی و در شهر «جابلقا و جابرسا» زندگی می کند. برای روشن شدن بحث لازم است در ابتدا این واژگان نامانوس و ماخذ آنها را توضیح دهیم; سپس دیدگاه شیخیه را نقل کرده، آن گاه به نقد و بررسی آن بپردازیم.
واژه شناسی
عبدالکریم صفی پور می گوید: «جابلص (بفتح باء و لام یا به سکون لام) شهری است به مغرب و لیس و راءه انسی، و جابلق شهری است به مشرق برادر جابلص » . (4)
اما وی اشاره ای به هورقلیا ننموده است. در پاورقی برهان قاطع آمده است: «هورقلیا ظاهرا از کلمه عبری «هبل » به معنای هوای گرم، تنفس و بخار و «قرنئیم » به معنای درخشش و شعاع است، و کلمه مرکب به معنای تشعشع بخار است » . (5)
خلف تبریزی گوید: «جابلسا (بضم بای ابجد و سکون لام و سین بی نقطه بالف کشیده) نام شهری است در جانب مغرب. گویند هزار دروازه دارد و در هر دروازه هزار پاسبان نشسته اند. برخی به جای «لام » ، رای قرشت آورده گویند شهری است به طرف مغرب; لیکن در عالم مثال، چنان که گفته اند: «جابلقا و جابرسا و همامدینتان فی عالم المثل » و به اعتقاد محققان «منزل آخر سالک است در سعی وصول قید به اطلاق و مرکز به محیط » . (6)
و سپس گوید «جابلقا» منزل اول سالک باشد.
شیخ احمد احسایی معتقد است که «هورقلیایی » ، لغتی سریانی و از زبان صابئین گرفته شده است. (7)
به احتمال قوی، شیخ احمد سه واژه «هورقلیایی » ، «جابلقا» و «جابرسا» را از شیخ اشراق گرفته باشد (8) البته این کلمات در بعضی از روایات نیز به کار رفته است و شیخ احمد - که گرایش اخباری گری داشته و برخی از اصطلاحات فلسفی را مطالعه کرده بود - به تلفیق و ترکیب آنها پرداخت. او از اندیشه های باطنی مذهب اسماعیلیه نیز کمک گرفت و از مجموع آنها مذهب «کشفیه » را بنا نهاد. در مذهب اسماعیلیه و حتی اندیشه های مسیح نیز نوعی گرایش به «جسم لطیف » یا «جسم پاک » و... وجود دارد; مثلا «هانری کربن » معتقد است: «ارض ملکوت هورقلیا، ارض نورانی آیین مانوی در عالم ملموس اما ورای حس است و با عضوی که خاص چنین ادراکی باشد، شناخته می شود. و به نوعی از مسیحیت و اندیشه مسیحیان درباره جسم لطیف داشتن عیسی متاثر است » . (9)
ظاهرا اولین کسی که اصطلاح «عالم هورقلیایی » را در جهان اسلام مطرح کرد، سهروردی است.
وی در فلسفه اشراق (در بحث از «احوال سالکین ») پس از توضیح انوار قاهره و انوار معلقه، می گوید: «آنچه ذکر شد احکام اقلیم هشتم است که جابلق و جابرص و هورقلیای شگفت در آن قرار دارد» . (10)
در «مطارحات » آمده است: «جمیع سالکان از امم انبیای سابق نیز، از وجود این اصوات خبر داده و گفته اند که این اصوات در مقام جابرقا و جابرصا نیست; بلکه در مقام هورقلیا است که از بلاد افلاک عالم مثالی است » . (11)
در این عبارت بین دو شهر «جابلقا و جابرصا» ، با عالم «هورقلیا» تفاوت گذاشته شده و مقامی بالاتر از آن دو شهر شمرده شده است. «شهر زوری » نیز همین گونه ادعا کرده است. (12)
مقصود از آن که «هورقلیا» را اقلیم هشتم شمرده اند، این است که تمام عالم جسمانی، به هفت اقلیم تقسیم می شود و عالمی که مقدار داشته و خارج از این عالم باشد، اقلیم هشتم است. خود آن اقلیم نیز، به هفت اقلیم قابل تقسیم است; اما چون آگاهی و دانش ما از آن اقلیم اندک است، آن را تنها یک اقلیم قرار داده اند.(13)
قطب الدین شیرازی، تفاوت جابلقا و جابرسا را این گونه بیان می کند: «جابلقا و جابرصا نام دو شهر از شهرهای عالم «عناصر مثل » است و هورقلیا از جنس «افلاک مثل » است. پس هورقلیا بالاتر است » . پس از آن می گوید: «این نام ها را رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان کرده است و هیچ کس حتی انبیا و اولیا علیهم السلام با بدن عنصری، نمی توانند وارد این عالم شوند» . (14)
عارف بزرگ محمد لاهیجی در شرح این بیت شبستری که:
بیا بنما که جابلقا کدام است جهان شهر جابلسا کدام است
گفته است: «در قصص و تواریخ مذکور است که جابلقا شهری است در غایت بزرگی در مشرق، و جابلسا نیز شهری است به غایت بزرگ و عظیم در مغرب - در مقابل جابلقا - و ارباب تاویل در این باب سخنان بسیار گفته اند. و آنچه بر خاطر این فقیر قرار گرفته، بی تقلید غیری به طریق اشاره دو چیز است: یکی آن که جابلقا عالم مثالی است که در جانب مشرق ارواح واقع است که برزخ است میان غیب و شهادت، و مشتمل است بر صور عالم. پس هر آینه شهری باشد در غایت بزرگی، و جابلسا عالم مثال و عالم برزخ است که ارواح بعد از مفارقت «نشاه دنیویه » در آن جا باشند و صور جمیع اعمال و اخلاق و افعال حسنه و سیئه که در نشاه دنیا کسب کرده اند - چنانچه در احادیث و آیات وارد است - در آن جا باشند. و این برزخ در جانب مغرب اجسام واقع است و هر آینه شهری است در غایت بزرگی و در مقابل جابلقا است. خلق شهر جابلقا الطف و اصفایند; زیرا که خلق شهر جابلسا به حسب اعمال و اخلاق ردیه - که در نشاه دنیویه کسب کرده اند - بیشتر آن است که مصور به صور مظلمه باشند. و اکثر خلایق را تصور آن است که این هر دو برزخ یکی است. فاما باید دانست که برزخی که بعد از مفارقت نشاه دنیا، ارواح در آن خواهند بود، غیر از برزخی است که میان ارواح مجرده و اجسام واقع است; زیرا که مراتب تنزلات وجود و معارج او «دوری » است; چون اتصال نقطه اخیر به نقطه اول، جز در حرکت دوری متصور نیست.
و آن برزخی که قبل از نشاه دنیوی است، از مراتب تنزلات او است و او را نسبت با نشاه دنیا اولیت است و آن برزخی که بعد از نشاه دنیویه است، از مراتب معارج است و او را نسبت با نشاه دنیوی آخریت است... و معنای دوم آن که شهر جابلقا مرتبه الهیه - که مجمع البحرین وجوب و امکان است - باشد که صور اعیان جمیع اشیاء از مراتب کلیه و جزویه و لطایف و کثایف و اعمال و افعال و حرکات و سکنات در او است و محیط است «بما کان و ما یکون » ، و در مشرق است; زیرا که در یلی مرتبه ذات است و فاصله بینهما نیست، و شموس و اقمار و نجوم اسما و صفات و اعیان از مشرق ذات طلوع نموده و تابان گشته اند و شهر جابلسا نشاه انسانی است که مجلای جمیع حقایق اسمای الهیه و حقایق کونیه است. هر چه از مشرق ذات طلوع کرده در مغرب تعین انسانی غروب نموده و در صورت او مخفی گشته است. (15)
با توجه به آنچه گذشت، روشن می شود که مراد از عالم «هورقلیایی » ، همان عالم مثال است و چون «عالم مثال » بر دو قسم اول و آخر است، گفته اند: این عالم دارای دو شهر جابلقا و جابرسا است. عالم مثال یا خیال منفصل یا برزخ بین عالم عقول و عالم ماده، چیزی است که عارفان و فیلسوفان اشراق به آن معتقداند و فلاسفه مشاء آن را نپذیرفته اند.
اشراقیان، عالم عقول مجرده را «انوار قاهره » گویند، و عالم مثال را «انوار مدبره » می نامند، و عالم اجسام و مادیات را «برزخ » ، «ظلمت » یا «میت » می نامند.
عالم مثال دارای دو مرحله است:
اول مثال در قوس نزول که بین غیب مطلق و شهادت مطلق قرار دارد. این عالم را برزخ قبل از دنیا می نامند و به وسیله قاعده امکان اشرف، اثبات می گردد. این مثال را «جابلقا» گویند.
دوم مثال در قوس صعود است که بین دنیا و آخرت قرار دارد و «کما بداکم تعودون » و پس از افول و غروب نفس ناطقه از این بدن ظلمانی، نفس وارد عالم برزخ شده و از آن جا به قیامت کبری می رود. این مثال را «جابرسا» گویند. (16)
در برزخ اول، صورت هایی که وجود دارند، با قلم اول تعیین شده و مصداق «السعید سعید فی بطن امه » می باشند. این صور تقدیرات و مقدراتی است که «قلم این جا برسید سر بشکست » . و در برزخ دوم صورت هایی که وجود دارند، صور اعمال و نتایج اخلاق و افعال انسانی است.
صورت هایی که در برزخ اول وجود دارند، از غیب به شهادت می رسند و صورت هایی که در برزخ دوم هستند، از شهادت به غیب و از دنیا به آخرت رفته و تنها در قیامت کبری ظهور و بروز می یابند.
مکاشفات عارفان نیز به برزخ اول تعلق می گیرد; نه به برزخ دوم. و لذا خواجه عبدالله می گوید: «مردم از روز آخر می ترسند و من از روز اول » .
اما احتمال آن که مراد از «جابلقا» عالم اعیان ثابته و محل صور مرتسمه در ذات و مجمع البحرین وجوب و امکان باشد و جابلسا به معنای حضرت کون جامع (انسان) باشد، بسیار بعید است و با احکامی که درباره این دو شهر گفته شده، سازگاری ندارد.
دیدگاه شیخیه درباره حیات حضرت مهدی (عج)
اکنون که مراد و مقصود از «عالم هورقلیا» روشن گردید، به نقل و بررسی دیدگاه شیخیه در مورد کیفیت حیات و بقای حضرت مهدی علیه السلام می پردازیم:
شیخ احمد احسایی، امام زمان علیه السلام را زنده و در عالم هورقلیا می داند. وی می گوید: «هورقلیا ملک آخر است که دارای دو شهر جابرسا - که در مغرب قرار دارد - و جابلقا - که در مشرق واقع است - می باشد. پس حضرت قائم علیه السلام در دنیا در عالم مثال نیست; اما تصرفش به گونه ای است که به صورت هیکل عنصری می باشد و با مثالش در مثال، و با جسدش در اجساد، و با جسمش در اجسام، و با نفس خود در نفوس، و با روحش در ارواح است » . (17)
امام زمان علیه السلام، هنگام غیبت در عالم هورقلیا است و هرگاه بخواهد به «اقالیم سبعه » تشریف بیاورد، صورتی از صورت های اهل این اقالیم را می پوشد و کسی او را نمی شناسد. جسم و زمان و مکان ایشان لطیف تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال است. (18)
او در جواب ملا محمد حسین اناری - که از لفظ هورقلیا سؤال کرده بود - گفت: «هورقلیا به معنای ملک دیگر است که حد وسط بین عالم دنیا و ملکوت بوده و در اقلیم هشتم قرار دارد. و دارای افلاک و کواکبی مخصوص به خود است که به آنها جابلقا و جابرصا می گویند» . (19)
سید کاظم رشتی، مهم ترین شاگرد شیخ احمد نیز گفته است: «جابلقا و جابرسا در سفر اول - که سفر از خلق به حق است - قرار دارد. این سفر (بلکه این شهر)، دارای محله های متعددی است که محله نوزدهم آن «حظیرة القدس » و محل پرندگان سبز و صور مثالیه است. جابلقا و جابرسا دو محله از این شهر می باشند که هر کدام از آنها دارای هفتاد هزار درب است و در کنار هر دری هفتاد هزار امت وجود دارد که به هفتاد هزار زبان با یکدیگر صحبت می کنند و هر زبانی با زبان دیگر هیچ مشابهتی ندارد» . (20)
شیخیه معتقدند ما باید بین جسم و جسد فرق بگذاریم; اما جسم بر چهار قسم است:
1. جسم عنصری معروف;
2. جسم فلکی افلاک;
3. جسم برزخی که ماده ندارد; اما طول و عرض و عمق دارد. این جسم، جسم مثالی و هورقلیایی است که حضرت مهدی علیه السلام به نظر آنان با این جسم زندگی می کند;
4. جسم مجرد مفارق.
در عبارت بالا اشکال واضحی وجود دارد و آن این که مجرد مفارق، جسم ندارد و جمع کردن بین «جسم مجرد مفارق » اجتماع نقیضین است، و این همان اندیشه نادرستی است که برخی از اخباریان و محدثان شیعه نیز تمام ماسوی الله را مادی می دانند. برای رهایی از این اشکال، «حاج محمد کریم خان کرمانی » ، به اصلاح عقیده خود دست زده و با حذف قسم چهارم گفته است;
«نزد ما جسم و جسد بر سه قسم است:
1. جسد اول که جسد دنیایی است و از عناصر مادون فلک قمر تشکیل شده است;
2. جسد دوم که مرکب از عناصر هورقلیایی است و در اقلیم هشتم قرار دارد و به صورت مستدیر در قبر باقی می ماند;
3. جسد سوم که مرکب از عناصر اخروی است و عناصر آن در غیب عناصر جسد دوم است;
4. جسم اول که روح بخاری است و مثل افلاک لطیف است;
5. جسم دوم که روح حیوانی است و از عالم افلاک و هورقلیایی است;
6. جسم سوم که روح حیوانی فلکی اخروی است » . (21)
و در جای دیگر گفته است:
«هرانسانی دارای دو جسد و دو جسم است: جسد اول از عناصر اربعه تشکیل شده و سایر موجودات مادی نیز آن را دارند. این عناصر مادی، مانند لباس برای انسان است که می توان آن را از تن در آورد. این جسد چون لذت، درد، طاعت و معصیت ندارد، پس از مرگ متلاشی شده و در قبر باقی می ماند.
جسد دوم در غیب اول و از عالم هورقلیایی است که به صورت «طینت مستدیره » در قبر باقی می ماند که جسد دوم است و از اعراض پاک می گردد و در قیامت روح به این جسد برمی گردد; نه به جسد اول. جسد اخروی فساد و خراب شدن ندارد، بر خلاف جسد دنیوی. مرگ مربوط به این بدن است نه آن بدن.
جسم اول صورت برزخی است که بر نمی گردد و مانند چرک لباس است که جسم اول، وقتی به این دنیا نزول پیدا می کند، متحد با این بدن می شود.
جسم دوم یا جسم اصلی حامل نفس است و در واقع جسم اول عرض بر جسم دوم است. و آنچه در قیامت می آید، جسد دوم و جسم دوم است » . (22)
یکم. با توجه به آنچه گذشت، روشن می شود که شیخ احمد، اصطلاحاتی را از فلسفه اشراق گرفته و بدون آن که به عمق آنها پی ببرد، آنها را به عنوان مشخصه های اصلی آیین و مذهب خود قرار داده است. پیروان مکتب او نیز در توجیه این کلمات، به تناقض گویی مبتلا شده اند. این تهافت گویی در کلمات شیخ احمد و رمز و تاویل و باطن گرایی در آنان، باعث شد که فرزندان او به نام های محمد و علی - که از عالمان و فرهیختگان بودند - به انکار روش پدر و بلکه گاهی استغفار بر او و گاهی به تکفیر او مشغول شوند. (23)
دوم. تحلیل این بدن هورقلیایی و اعتقاد به حیات امام زمان علیه السلام با بدن هورقلیایی، در واقع به معنای انکار حیات مادی امام زمان علیه السلام روی این زمین است; زیرا اگر مراد آن است که حضرت مهدی علیه السلام در عالم مثال و برزخ - چه برزخ اول یا برزخ دوم - زندگی می کند. آن چنان که قبر را آنان از عالم هورقلیا می دانند - پس آن حضرت حیات با بدن عنصری ندارد و حیات او مثل حیات مردگان، در عالم برزخ است و این با احادیثی که می گویند: «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» و یا حدیث «لو لم یبق من عمر الدنیا...» ، هیچ سازگاری ندارد. و بلکه دلیل عقلی می گوید باید غایت و هدف خداوند از آفرینش انسان زمینی همیشه روی زمین وجود داشته باشد. علاوه بر آن که اعتقاد به این گونه حیات برای امام زمان علیه السلام، مثل اعتقاد به حیات تمام مردگان در عالم برزخ است و این عقیده، با عقیده به نفی حیات مادی هیچ منافاتی ندارد.
سوم. وقتی شیخ احمد، عالم هورقلیا را حدوسط بین دنیا و ملکوت معرفی می کند، معلوم می شود که هنوز ایشان معنای عالم ملکوت را - که همان عالم مثال است - نفهمیده و یا بین ملکوت و جبروت خلط نموده است. و باید از آنان پرسید: آیا بین عالم مادی و عالم مثال نیز برزخی وجود دارد؟ !
چهارم. این سخن که حضرت مهدی علیه السلام با بدن هورقلیایی زندگی می کند، صرفا یک ادعای بدون دلیل است و هیچ دلیل عقلی یا نقلی بر آن اقامه نشده است.
پنجم. شیخ احمد وقتی به شرح زیارت جامعه کبیره پرداخته است، چون نتوانسته جمله «ارواحکم فی الارواح و اجسادکم فی الاجساد و...» را به درستی تحلیل کند، دچار این اشتباهات فاحش گردیده است.
ششم. شیخ احمد احسایی، چون به معنای لذت و الم - که هر دو نوعی از ادراک هستند - توجه نکرده است و تنها لذت و الم را مادی پنداشته، خواسته است برای آخرت نیز عذاب و نعمت مادی فرض کند; از این رو گرفتار بدن هورقلیایی شده تا بتواند مشکل آخرت را حل کند. در حالی که اولا لذت و الم عقلانی، فوق حسی است و ثانیا لذت و الم عقلانی اخروی را باید با دلیل عقلی و لذت، و الم حسی را با دلیل نقلی اثبات نمود; نه با این ادعاهای واهی و بی دلیل.
هفتم. شیخ احمد، بر اساس یک اصول نادرستی که در فلسفه پی ریزی کرد (مثل اصالت وجود و ماهیت)، و نفهمیدن برخی دیگر از اصول (مثل معنای تجرد، غیب مطلق، مضاف و شهادت مطلق و مضاف و کیفیت تکامل برزخی) یک بنیان فکری را پی ریزی کرده است و چون قابل دفاع نیست، پیروان او همیشه با این حربه که سخنان او رمز و کنایه است، و می خواهند خود را رهایی بخشند.
هشتم. در قرن سیزدهم، گزاف گویی و به کار بردن واژه های نامانوس و الفاظ مهمل، بسیار رایج بوده و حتی عوام مردم اینها را نشانه علم و دانش می پنداشتند و بعید نیست شیخ احمد و نیز سید کاظم رشتی، به جهت خوشایند جاهلان و عوام، به این واژه ها و کلمات روی آورده باشند.
نهم. نتیجه سخنان شیخ احمد، پیدایش مذاهب ضاله بابیت و بهائیت و سرانجام بی دینی به اسم آیین پاک به وسیله کسروی بود و این میدان عمل و نتایج اسفبار سخنان شیخیه، خود محک و ملاک خوبی بر ضعف و سستی این سخنان است.
پی نوشت ها:
1 . منابع در ادامه مطلب
2 . سایت ایت الله احمد عابدی
بسمه تعالی
به یکی از دوستان صمیمی و یاران طریقت نوشته شده است.
حاج اسماعیل دولابی ( ره ) :
شب های ماه رمضان است ، اغلب شما جوان هستید . وضو بگیرید. نماز بخوانید. کم حرف بزنید. کم قصه بگویید. این چیزهایی که در تلویزیون نشان می دهند برای تفریح است یا برای بچه ها شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید . کمی به کارهایتان برسید . نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید . افطار که کردید ، بدنتان که آرام گرفت ، به دعایی، به ثنایی یک دقیقه خدا را یاد کنید . با خودتان خلوت کنید . به قرآن نگاه کنید . این خیلی قیمتی است . آدم افطار حقیقی را با خدا می کند. افطار حقیقی که خوردن نیست . ابعث حیا، آن افطار است .
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامی
روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهادهست به هر مجلس وعظی دامی
گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد
بود آیا که کند یاد ز دردآشامی
حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد
کام دشوار به دست آوری از خودکامی
ما می خواهیم همهاش نماز بخوانیم. نه بابا بشین یک گوشه یک مقدار فکر کن ببین کی هستی؟ بگو من کی هستم؟ اصلا خودت را پیدا کن. بگرد در آشغال ها یک جواهر را پیدا کن. یک وقت یک جواهر قیمتی قاطی آشغال ها افتاده. بردهاند ریخته اند در خاک روبهها ولی چون قیمتی است می روی چهار ساعت پنج ساعت، خاک ها را عقب می زنی پیدایش می کنی.
پ . ن :
1. ر.ك: علامه جعفری، ص 14 و 15و ص، 46 ـ 48.
در همه میدانهای انسانیت قهرمان است
عوامل سلب توفیق از نماز صبح و همچنین نماز شب به دو گروه عمده دسته بندی می شود :
اول : فعالیت های روزانه
دوم : خوراک شبانه
9- آداب خواب را رعایت کنید ،از جمله :
وضو گرفتن ،
خواندن سوره های توحید و معوذتین ،
ذکر صلوات و تسبیحات اربعه و تسبیح حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) ،
آیة الکرسی ،
بخصوص خواندن آیه ی آخر سوره ی کهف
نیز توسل به امام زمان برای محروم نماندن از فیض نماز اول وقت و ... از جمله اموری است که خواب مؤمن را همراه با هدف و انگیزه می کند و این توجه و هدفمندی در بیداری صبح تأثیرگذار خواهد بود . البته اگر بجا آوردن همه ی آداب خواب برایتان سخت است ، به هر میزان که مقدورتان می باشد انجام دهید .
پ . ن :
1 - منبع سایت دارالارشاد
2 - برای بنده هم دعا کنید . . . یا علی
«اللَّهُمَّ لَا تَسْتَدْرِجْنِي بِالْإِحْسَانِ وَ لَا تُؤَدِّبْنِي بِالْبَلَاءِ.»
پ . ن :
بحارالانوار ج75 ص127
مرحوم نراقی(قدس سره) میفرماید: اخلاق ناپسند در قلب، مزرعه معاصی است. هرکس قلبش را از این اخلاق مذمومه پاک نکند، طاعتهای ظاهری برای وی اثری نخواهد داشت. چنین فردی نماز میخواند اما پاسخی از جانب خداوند نمیآید، روزه میگیرد اما اثری در حال او ندارد. چرا؟ چون اساس، تطهیر قلب است. یکی از علمای اخلاقی میفرماید: اگر می خواهید درب تمام خیرها را به روی خودتان ببندید متکبر شوید و اگر می خواهید درب تمام خیرها را به روی خودتان باز کنید متواضع شوید. چه تعبیر زیبایی است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَن تواضَعَ لِلّه رَفَعَهُ اللّه و مَنْ تَکَبَّرَ وَضَعَهُ اللّه »1؛ هر کسی برای خدا فروتنی کند، حق تعالی او را بلند گرداند و هر که تکبّر کند، خداوند او را پست کند!
اگر طاعاتی که خداوند برای تطهیر انسان قرار داده است انسان را از ناپاکی تمیز کرد، انسان سال به سال پاکتر می شود. امسال کمی پاک می شود سال بعد هم کمی تطهیر میشود و هر روز نسبت به دیروز پاکتر میشود. در روایت است هرکس یک عیب خود را برطرف کند، خداوند ده عیب او را به او نشان میدهد و اگر ده عیب خود را اصلاح کند، خداوند صد عیب او را به او نشان میدهد تا اصلاح کند. حضرت می فرمایند: مواظب باش دو روزت مساوی نباشد. اگر تو حرکت کنی خداوند هم حرکت خواهد کرد. در روایت هست که خداوند می فرماید: «من يتقرب الى شبرا اتقرب اليه ذراعا، و من تقرب الى ذراعا اتقرب اليه باعا، و من اتانى بمشى اتيته هرولة»2 اگر تو به سوی من یک وجب حرکت کنی من یک ذراع به سوی تو خواهم آمد. و اگر یک ذراع بیایی من یک باع3 به سوی تو خواهم آمد و هرکس با راه رفتن عادی به سوی من بیاید من با هروله بهسوی او خواهم آمد.
یکی از علما می گوید: در نجف، در حرم حضرت کشفی به من دست داد. دیدم شخصی دستش را دراز کرده به حضرت می گوید: بِده! و ایشان می دهند. باز هم میگوید: بِده! بازهم حضرت میدهد. به کم قانع نبود.
آنقدر آن مرد از حضرت علی علیه السلام خواست تا اینکه حضرت دست او را گرفت و در آن طرف ضریح کنار حوض کوثر نشاند.
به حضرت علی علیه السلام گفتند: آیا تو ساقی کوثر هستی؟ حضرت فرمودند: من در دنیا هم، ساقی هستم.
پ . ن :
1 - اصول کافی ج 2 ص 122 همچنین این حدیث در نهج الفصاحه از پیامبر اکرم 6 نیز روایت شده است.
2 - مستدرک الوسائل ص297 و همچنین صحيح بخارى ج 9 ص 148 كتاب توحيد/ صحيح مسلم ج 8 ص 67 كتاب الذكر/ سنن ابن ماجه ج 2 ص 1255 كتاب ادب
3 - در لغت نامه مجمع البحرین معنای کلمه باع این چنین بیان شده: قَدرُ مَدِّ الیَدَینِ یعنی به اندازه دو دست باز
4- اقبال لاهوری
5 - منبع سایت دارالارشاد
توصیه، دستورالعمل و برنامه در عرفان کاذب و اسلامی
در عرفان اسلامی و عرفانهای نوظهور، بحث توصیه، دستورالعمل و برنامه وجود دارد، ولی باهم متفاوتند.در عرفانهای نوظهور بحث قوای نفس و نیروهای درونی ما برایشان بسیار مهم است و اگر کسی این چیزها را در عرفان اسلامی نخوانده باشد و آنها را که بخواند خدای نکرده تحت تاثیر قرار می گیرد.
پ . ن :
منبع سایت آیت الله عابدی
حضرت آیت الله سید حسن عاملی :
در سوره «هل اتی » که سوره اهل بیت است و از امیرالمومنین علیه السلام و اهل بیت او تعظیم شده است.
خداوند از هرگونه نعمتهای بهشتی یاد می کند اما از میان این همه پاداش اخروی اصلاً حرفی از حورالعین پیش
نمی کشد. از درختهای میوه دار، از نهرهای پرآب، از دستبندهای نقره، از تختهای زیبا و از کودکان مخلّد وهمچون
لؤلؤ غلطان در آنجا، حرف می زند، اما حرفی از حورالعین پیش نمی کشد. اما در سوره های دیگر اینگونه نیست در
هرجا که ذکری از نعمتهای بهشتی شده از حور العین و اوصاف آنها بیان شده است سوال این است که چرا
سوره هل اتی اینگونه نیست؟ سرّ این امر عجیب چیست؟
مفسری است از اهل سنت به نام آلوسی می گوید علت این کار این است :
« رعایة لحرمة البتول و قرة عین الرسول ...»[1] چون از پاداش امیر المومنین علیه السلام واهل بیت او
صحبت میکند، با وجود حضرت زهرا سلام الله علیها حرفی از حور العین پیش نکشیده است. و رعایت حرمت
حضرت زهرا سلام الله علیها را نموده است. این نمونه ای از ادب قرآنی و الهی است.
پ . ن :
1 - تفسیر روح المعانی ج۲۹ص۱۵۸
2 - منبع : سایت دارالارشاد
حقیقتا بنده در وبلاگ کم میشود از محور موضوعات خارج شوم ولی برخی از حکایات هست که دل انسان را می لرزاند خوب است به حکایات کوتاه و پندهای ظریفی که عرفا و بزرگان به اطرافیان خود میدادند توجه کنیم مانند متن زیر ، متن شاید کوتاه باشد اما دریایی از بحث است و چشیدن آن کجا و گفتن آن کجا ؟! خوشا به حال کسانی که چشیدند و رسیدند ! به حق حضرت زهرا ( س ) انشاء الله ما مورد عنایت این خاندان قرار بگیریم .
شیخ ابوسعید ابولخیر را درویشی پرسید: یا شیخ ، بندگی چیست؟
شیخ گفت: خدایت آزاد آفریده ، آزاد باش.
گفت: یا شیخ، سوال از بندگی است؟
علامه حسن زاده ی آملی :
بدان كه بايد تخم و ريشه سعادت را در اين نشأه، در مزرعه دلت بكارى و غرس كنى، اينجا را درياب، اينجا جاى تجارت و كسب و كار است، و وقت هم خيلى كم است، وقت خيلى كم است و ابد در پيش داريم، اين جمله را از امير المؤمنين عليه السلام عرض كنم، ... فرمود: «ردوهم ورود الهيم العطاش» يعنى شتران تشنه را مىبينيد كه وقتى چشمشان به نهر آب افتاد، چگونه مىكوشند و مىشتابند و از يكديگر سبقت مىگيرند، كه خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پيغمبر و جوامع روائى كه كنوز رحماناند اينچنين بوده باشيد. بيائيد بسوى اين منبع آب حيات كه قرآن و عترت است. وقت خيلى كم است و ما خيلى كار داريم، امروز و فردا نكنيد، امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببينيد، خواهيد ديد كه اكثر مردم به علت تسويف، مبتلاى به كيفر اعمال بد اينجاى خودشان شدهاند.» تسويف يعنى سوف سوف كردن، يعنى امروز و فردا كردن، بهار و تابستان كردن، امسال و سال ديگر كردن .
جدا نمودن دین و اعتقادات از عرفان
پ . ن :
1 - منبع سایت آِت الله عابدی
آیت الله محمد علی جاودان (حفظه الله) :
الان ایام نوروز در پیش است. این تعطیلات برای دبیرستانیها و دانشگاهیان حدود 20 یا 25 روز است و انسان برای اینکه تمام سرمایه عمرش را در این مدت به باد دهد فرصت دارد. وسائلش هم معمولا آماده است. در 20 مجلس شرکت میکنیم و بعضا در هر کدام 20 یا 30 غیبت میشنویم یا غیبت میکنیم که این برای نابودی سرمایه تمام عمر کافی است. بیشتر هم هست. این یکی از مشکلاتی است که ممکن است به وجود بیاید. ممکن است در برخی برخوردها و معاشرتها زمینه معاشرت حرام فراهم شود. این هم عاملی است که باعث میشود انسان همه چیزش را از دست بدهد. این دو مورد بالخصوص برای جوانان و نوجوانان دو امتحان بزرگ است. پدران و مادران عزیز دست بچههایشان را میگیرند و با هم به جهنم میروند. خب پدرها و مادرها چرا زور میآورند؟ امروز یک آقای دانشجویی آمد و همین سوال را از من داشت. گفت آقا پدر و مادر فشار میآورند. من گفتم خب بنشینید و فکر کنید و راهی برای حفظ دینتان پیدا کنید. یک وقت انسان باید در دسترس آنها نباشد. برای حفظ دینتان فن به کار برید. جایی که انسان میداند دینش در خطر است شوخی بردار نیست. بنده تا به حال این مطالب را با این وضوح عرض نمیکردم. اما چه کار میتوان کرد؟ برخی پدر مادرها بچه را نابود میکنند. به چه دلیل زور میگویند و فشار میآورند؟ به چه دلیل میگویند حتما باید به فلان مجلس بیایی ؟ برای شما پدر و مادر مشکلی به وجود نمیآید اما برای جوانتان هزار مشکل به وجود میآید. جوانها! فکر کنید و راه پیدا کنید. راهی بیابید که پدر و مادر هم دلگیر نشوند. زیرا دلگیر شدن آنها نیز خوب نیست. خدا راضی نیست. راهی بیابید که آنها دلگیر نشوند و شما هم گرفتار گناه نشوید. اگر انسان فکر کند و برای دینش غصه بخورد انشاء الله راهی پیدا میشود. در هرصورت صله رحمی که انسان در آن گرفتار گناه شود اصلا جایز نیست. نه اینکه واجب باشد. اصلا جایز نیست. من به مجلسی بروم گرفتار چند غیبت و تهمت بشوم اصلا جایز نیست. ببینید صله رحم جزء واجبات درجه اول است و قطع رحم جزء گناهان بسیار بزرگ است. با این حال اگر من به آنجا بروم گرفتار گناهی میشوم و ممکن است دین مرا به باد دهد، جایز نیست. اگر خدایی نکرده، خدایی نکرده، پدر و مادری در چنین شرایطی ناراضی شدند، اطاعت از آنها لازم نیست. زمانی که دین در خطر باشد اطاعت از پدر و مادر لازم نیست.
پ .ن :
1 - جلسه سخنرانی پنجشنبه۱۹/۱۲/۱۳۸۹
2 - منبع : mohannad.ir
به دعاها نگاه کن که ائمه اطهار علیه السلام چقدر گریه کرده اند که خدایا ما را قبول فرما. امام سجاد علیه السلام در نماز وتر که معلوم است شب است و معلوم است که حالت عجیبی دارند دعایی دارند، شب در تحصیل کمالات، حسابی دیگر دارد آن هم نماز وتر.
آقایان این نماز وتر که یک رکعت است، آنچنان دارای عظمت است که شارع مقدس می گوید بعد از نماز عشاء دو رکعت نماز بخوانید آن دو رکعت را برای چه می خوانید؟ برای اینکه این دو رکعت عوض از یک رکعت نماز وتر است که یک وقتی شب اگر خواب ماندید این دو رکعت را قبلاً به عوض آن یک رکعت خوانده باشید.
به خاطر همین آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این دو رکعت را گاهی می خواندند گاهی نمی خواندند؛ چرا؟ زیرا نماز شب بر حضرت واجب بود و می دانست حتماً آن یک رکعت را خواهد خواند. در آن یک رکعت عظمتی است. شرع می گوید قبلاً اول شب، آن دو رکعت نماز را بخوان که مبادا خواب بمانی و آن یک رکعت از دست برود.
دعای ابوحمزه را بخوانید " مَا لِي كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلُحَتْ سَرِيرَتِي وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِينَ مَجْلِسِي عَرَضَتْ لِي بَلِيَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِي وَ حَالَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَ خِدْمَتِكَ سَيِّدِي" خدایا مرا چه شده است که هر وقت می گویم خدایا من دیگر اصلاح شدم و نزدیکم که به محفل دوستان تو وارد بشوم بلیه ای پیش می آید و مرا مانع می شود که در خدمت تو باشم؟!
خداوند عهد کرده است که «الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت:69) خداوند در قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُون» اگر بگویی خدا، بعد از اینکه گفتی خدا، استقامت و مداومت و تمرین و ممارست با مسائل عبودی داشتی، در آن صورت در این دنیا ملائکه بر شما نازل می شوند که نترسید و اندوهگين نباشيد و شما را به بهشتى كه وعده مى دادند، بشارت باد ... «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَة» ملائکه در این دنیا به سراغ تو می آیند. "إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا" (ملائکه خادمان ما و محبان مایند)
ادامه در پس بعدی انشاء الله . . .
مبحثی که در ادامه به آن پرداخته شده است در رابطه با برسی اخلاق و عرفان در متون دعایی ما اس که از جانب ائمه ( ع ) به ما رسیده است . این برسی که توسط حضرت آیت الله سید حسن عاملی که از بزرگان اخلاق است و از شاگردان مرحوم آیت الله سعادت پرور ( ره ) و مرحوم میانجی و دولابی بوده است انجام شده حاوی نکات ظریفی است که انشاء الله به آنها دقت میکنیم . چون این مطلب کمی مفصل است ممکن است در دو یا سه پست ارائه شود .
دعاهایی که از حضرات معصومین (علیهم السلام) رسیده است، اصیل ترین سرمایه های تربیتی هستند. در این دعاها جهانی از معارف عرشی و ربوبی نهفته است. ائمه اطهار (علیهم السلام) آن گونه که در دعاها معارف بلند را مطرح فرموده اند، در روایات مطرح نفرموده اند.
انسان صد سال مدام بچرخد به کجا می رسد؟ به همین جهت حضرت علی علیه السلام انسان جاهل را به خر آسیاب تشبیه می کند که در آسیاب می گردد تا سنگ آسیاب به حرکت در آید و آسیاب به کار بیفتد "کالحِمَار في طَاحُونِهِ" گاهی انسان شصت سال فقط می چرخد و به جایی نمی رسد.
ادامه در پست بعدی انشاء الله . . .
پ . ن :
منبع : سایت داررالارشاد
قبلاً گفته شد که عرفان قابل تعریف نیست و نمی توان تعریف جامعی از آن ارائه داد تا نتیجه گرفت آیا در عرفانهای کاذب مثلاً در اشو و اکنکا یا کریشنا مورتی عرفان وجود دارد یا خیر. و فقط ویژگیها و خصوصیات عرفان را ذکر می کنیم.
توحید و ولایت
بصورت کلی عرفان دو بخش دارد: 1- توحید و خداشناسی 2- ولایت و انسان کامل
یعنی این دو مسئله اگر در جایی مطرح شد، می گویند بحث عرفانی است. بعنوان مثال، می گویند: مثنوی مولوی یک کتاب عرفانی است چون در قالب قصه، حرفهایش درباره ولایت و انسان کامل است، نمی خواهم بگویم حرفهای مثنوی درست است یا خیر. فقط می خواهیم بیان کنیم مثنوی را می گویند کتاب عرفانی چون بحث ولایت دارد و بعضی کتابها مثل نصوص قونوی کتاب عرفانی است چون فقط درباره توحید است. و بعضی کتابها نیز شامل هردو بخش است. پس یکی از ویژگی های عرفان شناخت خدا و شناخت ولی خداست. و کسی که خدا و ولی خدا را نشناسد عارف نیست.
عرفان غیرت دارد
ویژگی دیگر عرفان این است که در عرفان یک حالت غیرت، کتمان و پنهان سازی است. و اگر کسی بخواهد سخنرانی عمومی درباره عرفان بکند،دیگر آن عرفان نیست. یعنی شرط عرفان غیرت و کتمان و پنهان سازی است. امیرالمومنین علیه السلام بزرگترین عارف است، ولی مسائل عرفانی را در مسجد نمی گفت، کمیل و یا شخص دیگر را پیدا می کرد، بعد از نماز عشا به بیرون شهر کوفه می رفتند و برای کمیل مطالب عرفانی می فرمود. کسی که عاشق کسی می شود همیشه سعی می کند آنرا کتمان کند و خوبی های معشوق خودش را نیز به کسی نمی گوید. عشق غیر از محبت و مودت است و غیر از خلّت است
شرط عشق خلوت، سر، کتمان و پنهان کردن است و کسی که علنی کند چیزی از عشق نفهمیده است.
اگر کسی کاری کند که مردم سراغ او بیایند، عارف نیست و عارف در بین مردم طوری صحبت می کند که مردم متوجه عرفان او نشوند و در زندگی عرفای بزرگ، این مسائل بسیار است. سیدالشهدا در مسجد نشسته بود، شخص عربی آمد مسئله سوال کند رفت کنار ابن عباس، ابن عباس اشاره کرد که از سیدالشهدا علیه السلام بپرس و فرد عرب با کمال بی ادبی گفت ایشان که بلد نیست من از شما می پرسم که عالمید. امام حسین علیه السلام عارف است که آنکه اهل این حرفها نیست اصلاٌ نمی فهمد که ابن عباس اگر چیزی بلد است شاگرد امام حسین علیه السلام است و شرط عرفان کتمان است وکسی که کتمان نمی کند عارف نیست.
ولی در عرفانهای نوظهور، کتابهای فراوان پخش می کنند، رهبر اکنکار 25 سال در کشورهای مختلف دنیا چرخیده است و هرکجا می رود می گوید من عارفم و تعلیمایم عرفانی نیز اینگونه است و به من ایمان بیاورید. این دیگر عارف نیست. مرتاض های هند خیلی بهتر از اوشو و کریشنا و اوکن کار و ... اند چون هیچ وقت اظهار نمی کنند و کسی را دعوت نمی کنند، و کسی نزدشان برود می گویند برو.
عرفان عشق است، عشق سر کوچه و بازار نیست، آخر شب است و مخفیانه و روشن است که عشق غیرت می خواهد و غیرت یعنی معشوق برای من است و نه کس دیگر.
مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام بلامنازع است یعنی رقیب ندارند. اگر کسی دنبال معجزه و کرامت و خبر از دل شما و.. باشد عارف نیست. در اول تذکره الاولیاء، عطار می گوید معجزه و کرامت برای شاگردان امام صادق علیه السلام است و نه خود امام صادق علیه السلام و شأن امام صادق علیه السلام اجل تر از این حرفهاست." و کسی که ائمه علیهم السلام را با این چیزها معرفی می کند درواقع مقام حقیقی ائمه علیهم السلام را بیان نکرده است.
در حالی که عرفانهای کاذب بحث اینکه کاری کنند تا از دل مردم باخبر شوید یک اصل است، بحث اینکه آدم چه کار بکند که قدرتهای روحی زیاد شود تا بتواند کارهای خارق العاده انجام دهد. ما نیز اینها را بلدیم ولی خلاف شرع می دانیم.
مهمترین معجزه پیامبراکرم (ص) قرآن است که قرآن نیز معجزه قولی است و معجزه قولی فقط برای علما است و برای عوام اصلاً معجزه نیست.
مثلاً درویش های قادری از این کارها زیاد می کنند، میخ در سر فروکردن یا شیشه و سنگ خوردن و ... ولی اینها اولاً چیز مهمی نیست، صرفاً تمرکز روح می خواهد، و تاکنون چند پایان نامه نیز در این خصوص نوشته شده که انسان چگونه می تواند کاری کند که چاقو در شکم فرو نرود و... مثلاً شما آدمی را خیلی قبول داشته باشید و به او معتقد باشید، دو ساعت به او خیره شوید و چشمتان نیز بهم نخورد بعد از دو ساعت اگر چاقویی در شکمتان فرو کنند، دردتان نمی آید. اگر چاقو را در بیاورند و زخم شده باشد، تمام تمرکز روح را متمرکز کنید روی زخم، در همان لحظه خوب می شود و حتی اثری از آن نمی ماند.
یادگیری این مسائل راحت است ولی بناء دین ما به این چیزها نیست، و اینها خدایی کردن است، که دین نمی خواهد و دین عبد بودن را می خواهد، یکی از درسهایی که در قدیم در حوزه ها می خواندند، کوئیلو بوده، که در همین رابطه بوده ولی بنای شرع بر این چیزها نیست. ولی در عرفانهای کاذب این مسائل زیاد است و مردم عوام مردم نیز گول همین مسائل را می خورند. کسی مریض را خوب کند یا از دل کسی خبر دهد و... مردم به این چیزها ایمان می آورند. در حالی که هیچ کدام از اینها دلیل بر حقانیت نیست و فقط قدرت روح است و قدرت روح در هر کاری تربیتش کنید می تواند انجام دهد.
کتاب نفایس الفنون محمود آملی در کتاب درسی های حوزه این موضوع وجود دارد.
پ . ن :
1- منبع : سایت الله عابدی