داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

آیا خانواده را همراه بردی؟


یکی از آقایان (که نام او نزد اینجانب محفوظ است) گفت:

در تایخ 29 خرداد 81 مقارن ظهر به محضر نورانی آیت الله بهجت شرفیاب شدم. بعد از احوالپرسی پرسیدند: شما کجا بودید؟ من که تازه از سفر خارج از کشور برگشته بودم نخواستم بگویم خارج بودم بلکه گفتم در خدمتتان هستم!

اما ایشان فرمودند: آیا خانواده را هم برده بودید؟

گفتم: نه


خیلی ناراحت شدند و حرف را عوض کردند و این در حالی بود که در سفر مشکلی برایم پیش آمد  و آن اینکه دختری عاشق من شد و تلفن های مکرر داشت و تقاضای ازدواج می کرد و با آنکه من مخالفت می کردم اما به هر حال مشکل معنوی برایم ایجاد شده بود. و حضرت آقا در لفافه خبر از مشکل من و نیز از سفر من دادند و فهماندند که بردن خانواده به همراه خود در این گونه سفرها مانع پیش آمدن چنین مشکلاتی می شود.





پی نوشت:


(1)   حدیث دلتگی، صفحه 176



نظرات 1 + ارسال نظر
آرمین آران چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:48 http://aranlar.blogsky.com

خوش به سعادتشون که به مقداری از اسرار محرم شدند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد